این دستوری است از جانب پادشاه قدرتمند و پیروز دقیانوس بزرگ
الشخص الذی یترک عبادة الاصنام جزاؤه القتل .. ایها الناس ..!
ای مردم ! فردی که پرستش بت ها را رها کند مجازاتش کشتن است .
ومن بعد ذلک الیوم و از بعد از آن روز
ملأ الخوف و الرعب قلوب الناس . ترس و وحشت دل های (قلب های ) مردم را پر کرد .
بدأ الملک الجبار بصلب المؤمنین والمؤمنات
پادشاه ستمگر شروع به بدار آویختن مردان و زنان با ایمان کرد .
وکان فی القصر الملک امیر ودر کاخ پادشاه شاهزاده ای بود
هو مومن لایعبد الا الله او شخصی با ایمان است که به جز خدا را نمی پرستد
الهی انا عبدک الضعیف . خدای من ! من بنده ضعیف و ناتوان توام .
ارحم و انصر هؤلاء المومنین و المومنات . رحم کن و این مردان و زنان با ایمان را یاری کن .
اجعل عاقبة امرنا خیرا . سرانجام کار ما را نیک قرار بده . ( مارا عاقبت به خیر گردان )
وبعد مدة فی قصر الملک و بعد از مدتی در کاخ پادشاه
جاء احد الوشاة و قال للملک یکی از سخن چینان آمد و به پادشاه گفت
ایها الملک العظیم ! ای پادشاه بزرگ !
انّ الامیر و اصدقاءه بدرستیکه (همانا) شاهزاده و دوستانش
خارج المدینة الان هم اینک بیرون شهر هستند
هم مشغولون بعبادة الله و یسجدون له .
آنها مشغول پرستش خدایند و برای او سجده می کنند .
غضب الملک بشدة و امر وزیره : پادشاه شدیدا خشمگین شد و به وزیرش دستور داد:
ایها الوزیر ! ای وزیر !
ابحث عن الامیر ! به دنبال شاهزاده بگرد !
اسجن هؤلاء المتمردین ! این سرکشان (شورشیان ) را زندانی کن !
امنع عنهم الطعام و الشراب . غذا و نوشیدنی را از ایشان دریغ کن (منع کن)
اصلبهم غدا فی جذوع النخل . فردا آنها را برتنه های درخت خرما به دار بیاویز .
ابنة الملک قلبها مع هؤلاء المومنین دختر پادشاه قلبش با این مردان باایمان بود
جاءت فی اللیل و بیدها مفاتیح السجن .. در شب هنگام آمد درحالی که کلیدهای زندان در دستش بود ...
یا امیرة ! کیف دخلتِ هنا ؟ ای شاهزاده خانم! چگونه وارد اینجا شدی ؟
بسهولة .. انّ الله معنا . به راحتی .. قطعا خدا همراه ما است .
ولکن .. ارجعی بسرعة و اذهبی من هنا .. انتّ فی خطر !
ولی .. سریع برگرد و از اینجا برو ... تو در خطر هستی
لا .. لا .. اخرج مع اصدقائک . نه .. نه .. با دوستانت خارج شو
اخرجی .. اترکی السجن .. خارج شو .. زندان را ترک کن ..
ولکن .. الخطر قریب .. انتم علی وشک الاعدام !
ولی ... خطر نزدیک است ... شما در شرف اعدام هستید !
فهرب الجمیع من السجن و ذهبوا الی کهف ..
پس همگی از زندان فرار کردند و به غاری رفتند ...
فوقع ما وقع ... پس شد آن چه شد ..